1
گفتم: مو جردادم تو كه دوست قديمي هستي زود بگو…..آيا زماني بوده كه شاد باشم؟؟؟فكر ميكنم وجود نداشته….
گفت: من يادم است…در آن شب برفي….تو توي پارك ميدويدي و بالا و پايين ميپريدي ….و شاد بودي…شاد شاد…
گفتم: آهان….آره..ولي اون كه «من» نبودم!!!!
شايد هم بودم و «اين» من نيستم
2
وقتي صدايم ميزني آسمان رعد و برق ميزند….
حيف……
چه كم صدايم ميكني….
پس زنده ام هننوز…
دارم نفس ميكشم….
3
ماه را نگاه ميكنم
امشب ساعتها فرصت دارم نگاهش كنم.
خدا كند قطار نچرخد و من همينطور بـه اين ماه خيره بمانم….
اشكهايم سر بخورد توي موهايم…..
و ساعتها ….من بمانم و …ياد تو….
4
قلبم گرفته
خيلي گرفته
قلبم
خيلي
گرفته
خيلي
خيلي
خيلي
قلبم
گرفته
5
يك قانون ثابت هست
هر وقت فكر كردي همـه چيز روبراهه
بدون كه همـه چيز افتضاحه
6
يك درون بدر ديگر هم مثل من پيدا شد كه هر چند هفته مثل سرگشته ها توي جاده ها اواره باشد….
7
قلبم خاليه
خاليه خالي
يك حفره تارعنكبوت گرفته متروك
منجمد
تاريك
مخوف
7
زمانی به منظور اندیشیدن
زمانی به منظور قهقهه زدن
زمانی به منظور بازی
زمانی به منظور پرواز
برای سبک شدن
مـیخواهم
ندارم
نمـیگذارم داشته باشم
8
با ترديد چه بايد كرد؟
وقتي هيچ كفه ترازو سنگيني نميكند!!!
9
هيچ چيز سر جاي خودش نيست
اشك و لبخند
ناگهان جايشان با هم عوض ميشود
در ثانيه اي
زنگوله هاي شادي تبديل بـه اشك ميشوند
و من سبك روي موجها اين بـه هر طرف مي افتم….
چه نا بسامانم من…..
10
یکی را دوست داری چون تو را زاده
یکی را چون چون با او زیسته ای
یکی را چون دوستت دارد
یکی را بی دلیل
بعد یـه هو مـیبینی هیچ را دوست نداری!!!
11
سفر مرا بـه سرزمينـهاي كويري برد
و تمام تنم را خوردند….
پشـه هاي خونخوار بيابان!!
12
از دانشگاه زنگ زده اند
كه بروم مراحل اداري انصرافم را انجام دهم
كسي باورش نميشود
كه رشته ادبيات انگليسي روزانـه دانشگاه فروسي را
اينقد ساده رها كرده ام…..
13
دكترم را دوست دارم
پيپ كشيدنش را…..
14
چقدر سكوت لذت بخش است
نديدن آدمـهايي كه سوهان روح هستند
و آزاد و رها بودن از قيد و بند ارتباط با ادمـها….
چه منزوي شده ام من….
15
اين مدتي كه نبودم …دائم درون سفر بودم….باز هم راهيم…جاده مدام صدايم ميزند….
16
هفته آينده اگر خدا بخواهد قرارداد كاري امضا خواهم كرد….يك كار تمام وقت…. مو جردادم و ديگرزماني براي غمگين بودن نخواهم داشت.
17
وقتي هنوز كوچكي دنيا برايت قشنگتر هست .همـه برايت عزيز ميشوند.هر كس كمي لوست كند توي دلت يه جاي درست حسابي بهش اختصت ميدهي .چه راحت دل ميبازي و دوست ميداري.هي كه بزرگتر ميشوي.هي كه تجربه ات بيشتر ميشود ان قلب بزرگ پر احساس هي كوچك و كوچكتر ميشود.آن دايره عظيمي كه عزيزانت تويش جا گرفته بودند كم كم هي تنگتر ميشود.هي نامردي ميبيني .هي بي معرفتي ميبيني .هي بي چشم و رويي ميبيني .كم كم داريه هه آنقدر تنگ ميشود كه يكي دو نفر فقط تويش جا ميگيرند….خيلي وقتها هم هيچ نفر……
18
گاهي وقتها آمده ام…خوانده ام…كامنت هم نوشته ام…تا آمده ام ثبتش كنم…نميدانم چرا …بستمش…انگار نبودن خيلي مزه ميدهد…هميشـه دوست داشته ام..نبودن را…..
19
اين روزها ديگر ميدانم
اگر بخواهم زندگيم را بر اساس آبرو حفظ كردن و قضاوت و افكاري كه توي كله پوك اين مردم ميگذرد
تنظيم كنم
كلاهم بدجور بعد معركه است
20
زندگي نميكنيم
فقط انجام وظيفه است
اين كاري كه من انجام ميدهيم
وظيفه گذران عمر….
21
قالي هاي جديدمان را دوست دارم
انگار خانـه روشنتر شده است
شايد هم قلب من
22
فرصت كم است
آه….دارد از دست ميرود
و خيلي زود تمام ميشود……
خيلي زود…..
مثل باد…..
23
من خوبم!همين!
پ.ن:در اين روز گرامي كه من پست نوشتنم گرفته و ساعت 5 هم بايد برم راه آهن بليط قطار دارم نجار اومده كابينتا رو درس كنـه لوله كش اومده شيراي ابو درس كنـه كولري اومده كولرو سرويس كنـه همـه عكساي هاردم پاك شده دارم با بدبختي برميگردونم از هر عكسي 60 که تا برگشته دهنم سرويس شده تازه خانم «م » منشي دفتر هم اومده ابروهامو برداره (چون من يادم نبوده كه امروز آرايشگاها تعطيله )هنوزم بار سفر نبستم ناهارم ندارم خونـه هم پر چوب ريزه و خاك كولر و ….شده بعد من نشستم اينجا چيز مينويسم يكي هم هي از كنارم رد ميشـه بهم ميگه: جان نازي جوون بـه اين رعنايي خله!!!!!
عفرش قشنگم
خب عجله داشتم نتونستم عكس خوبي بگيرم گير ندين پليز!!!
+ نوشته شده درون ;پنجشنبه 7 خرداد1388ساعت;12:31 توسط;کتی; |;
. مو جردادم ، مو جردادم[دلنوشته ها | Things To Live For | صفحهٔ 6 مو جردادم]